Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-04-29@02:19:52 GMT

امامزاده‌ای شبیه موزه

تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۸۶۶۰۶

امامزاده‌ای شبیه موزه

همشهری آنلاین، در این روستا بارگاهی قرار دارد که قرن‌ها پیش با تلاش هنرمندان برجسته آن دوران به تجلیگاه هنرهایی چون گچ‌کاری، کاشی‌کاری، ‌ خوشنویسی و... تبدیل شد؛ نماد جاودان حوادثی که بنا به روایات مستندی همچون نوشته‌های ابن‌فندق- دانشمند قرن ششم هجری- در این روستا رخ داد و تنها میدان آن ‌را تبدیل به قتلگاهی خونین کرد؛ قتلگاه امامزاده‌ای از نوادگان امام حسن (ع) که به دست اشقیا شهید شد و اهالی روستا بر پیکر متبرکش، این بارگاه را بنا کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بعد از قرن‌ها هنوز می‌توان عشقی را که هنرمندان ایرانی با اتکا به آن، سوره جمعه را با پیچ و تاب گچبری‌های نابش دور تا دور بنا حک کرده‌اند، درک کرد و روح آشفته را دمی دور از هیاهوی زندگی روزمره به آرامش رساند.

«به درخت‌ توت که رسیدید، بپیچید سمت راست.» پیرمرد کهنه‌گلی دست از کار می‌کشد و مسیر را نشان می‌دهد؛ «سرراسته، امامزاده درست وسط روستاست». چند قدم جلو می‌آید؛ «اگه بار اولتونه، نیت کنین. پنجشنبه هم هست، حتما حاجت می‌ده».

به پیچ جاده می‌رسیم و پیرمرد دیگر دیده نمی‌شود اما در انتهای جاده‌ای که او نشان داده- درست در جنوب‌شرقی مسجد جامع ورامین - مجموعه به هم پیوسته‌ای از خانه‌های کوتاه آجری که گاه بسیار محقرند و در حال فرو ریختن به چشم می‌خورد. اما بارگاه هنوز هم پیدا نیست؛ بارگاهی که همین‌قدر از آن می‌دانیم که بسیاری از آثار هنری آن به تاراج رفته‌اند و در موزه‌های سن‌پترزبورگ و نیویورک نگهداری می‌شوند. این آثار صدها کیلومتر از ما دورند اما امامزاده نزدیک است.

تابلوی سبز رنگ و رو رفته جهت‌داری که کج شده و نزدیک است بیفتد، این را می‌گوید. کلمات رویش کمرنگ شده‌اند و به زحمت خوانده می‌شوند. چند زن با هم به همان سمتی که تابلو نشان داده می‌روند. باد  میان چادرهای سیاهشان می‌پیچد. جلوتر، تعداد آدم‌هایی که به سمت مرکز روستا می‌روند، بیشتر می‌شود؛ زن، مرد، پیر، جوان. در امتداد حرکت پاهای آنهاست که سرانجام چهارچوب سبز در بقعه رخ می‌نماید.

علم غایب

پا برآستان امامزاده می‌گذاریم؛ آستان امامزاده یحیی بن علی عبدالرحمن الشجری بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن(ع). با دیدن بقعه خشت و گلی، گفته‌های پیرمرد در ذهن تداعی می‌شود. خواسته‌های دور و درازی در ذهن می‌چرخد. هم‌صحبتی با آدم‌های اینجا کار دشواری نیست. پیرزنی که کنار آستانه نشسته، با صدای گرفته‌ای پشت سر هم از زنان و مردانی می‌گوید که حاجت‌های خود را از این امامزاده گرفته‌اند.

زن مسن دیگری هم کنارش نشسته که اهل افغانستان است و سال‌های سال ساکن کهنه‌گل. روی موهایش حنا گذشته و لباس سبز تندی پوشیده. سر رشته حرف را می‌گیرد: «چند ماه پیش زنی اومده بود اینجا. گریه و زاری می‌کرد. دختر ۱۶ ساله‌اش از طبقه پنجم افتاده بود پایین، بیهوش شده بود؛ چند ماه. اومد اینجا و نیت کرد. دیروز دوباره اومد. گفت دخترش شفا گرفته. قراره بیاد اینجا پنجشنبه‌ها. آش رشته هم نذر کرده». زن جوانی با چهره‌ای سوخته در حیاط بارگاه می‌چرخد. چادرش را به پشت گردنش بسته و با اسفند مه درست می‌کند.

از کسی پول قبول نمی‌کند و می‌گوید: «نذر دارم». زمزمه‌های بسیاری در محوطه امامزاده شنیده می‌شود. کسانی صاحب آرامگاه روستای کهنه‌گل را صدا می‌زنند: «امامزاده یحیی». یکی از آنها پیرمردی است با رگ‌های برآمده که نامش احمد است. گیوه‌های فرسوده‌اش را با کندی جلوی در بارگاه درمی‌آورد. خم می‌شود؛ تا زانو و سلام می‌دهد. در رگ‌های بی‌رنگش خونی ۸۰ ساله جریان دارد. اهل کهنه‌گل است و همچون بسیاری از زائران به امامزاده یحیی ارادت خاصی دارد. می‌گوید: «امامزاده یحیی بی‌گناه کشته شده. قدیمی‌ها می‌گفتن که حاکم ری شهیدش کرده».

تابلویی بر دل دیوارهای خشتی بنا نصب شده که بر گفته‌های پیرمرد صحه می‌گذارد. روی این تابلو قاب شده نوشته‌اند: «ابوالفرج اصفهانی از دانشمندان برجسته قرن سوم و چهارم در کتاب «مقاتل‌الطالبین» درباره به قتل رسیدن این امامزاده می‌نویسد: «یحیی بن علی عبدالرحمن الشجری بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن را یاران عبدالله بن عزیز - حاکم شهرری- در یکی از قراء ری کهنه‌گل ورامین به قتل رساندند».

همچنین در کتاب «منقله الطالبیه» تالیف النسابه ابی اسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا از دانشمندان قرن پنجم نقل شده است: «یحیی بن علی بن علی عبدالرحمن الشجری در ورامین کشته شد». هر سال عاشورا و تاسوعای ورامین در این امامزاده برگزار می‌شود. پیرمرد درباره این مراسم عزاداری می‌گوید: «هر سال عاشورا و تاسوعا چهار طایفه ورامینی و کهنه‌گلی‌ها می‌یان به این امامزاده و سینه‌زنی و نوحه‌سرایی می‌کنن.

درست یادم نمی‌یاد، اون موقع‌ها «علمی» قدیمی هم داشتن که یکهو سر به نیست شد. کسی نمی‌دونه چطوری! اما این علم قدیمی دیگه خیلی وقته نیست.» گفته می‌شود این علم قدیمی به شکل دست بود و در مسجدی در نزدیکی امامزاده یحیی(ع) نگهداری می‌شد و تنها روزهای عاشورا و تاسوعا بیرون آورده می‌شد اما سال‌هاست که دیگر اثری از این علم در کهنه‌گل دیده نشده است.

تاراج قبرها

امامزاده محوطه وسیعی دارد. محمد علی کنگرلو، حاج الله‌قلی‌خان ایلچی، ام‌البنین پورچی و... اینها نام تعدادی از ساکنان ابدی بارگاه امامزاده‌اند. تک و توک لابه‌لای سنگ قبرها، سنگ‌هایی قدیمی به چشم می‌آید که نقش‌هایی چون آینه، شمشیر، شانه، تسبیح، قیچی و اسب روی آنها دیده می‌شود. سنگ‌هایی که در گذشته تعدادشان بیشتر بود و از قدیمی‌هایشان تقریبا دیگر اثری نیست؛ «اینجا سنگ قبرهای قدیمی زیادی داشت.

خیلی از این سنگ قبرها گم شدن؛ یعنی دزدیده شدن. این روزا به هیچ کس نمی‌شه اطمینان کرد». مرتضی ایوبی که ۷۰ سال دارد و از کن به کهنه‌گل آمده، این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «دو-سه سال پیش چند تا زن و مرد غریبه که خیلی مدبالا بودن، درباره سنگ قبرهای قدیمی می‌پرسیدن. منم از همه‌جا بی‌خبر قبرها را نشون دادم. دو روز بعد خبر رسید که قبرها نیستند». پیرمرد اما جای نمونه‌هایی را که جان سالم به در برده‌اند، بلد است. به ما اعتماد می‌کند و عصازنان به سمت بقعه می‌رود و فرش جلویی ایوان کوتاه و چهارگوش آن را کنار می‌زند. سنگ قبری است متعلق به ۱۲۱۰ هجری قمری که روی آن مردی اسب‌سوار حک شده است: «این سنگ قبر واسه یکی از قدیمی‌های کهنه‌گله.

نمی‌شناسمش اما شنیدم که آدم محترمی بوده». ایوبی درباره دزدی عاشورای سال گذشته می‌گوید: «اون سنگ قبر از دل دیوارهای ورودی بقعه دزیده شده، هنوز باور نمی‌کنم». پیرمرد مطمئن است که قدمتش دست‌کم به ۱۳۰ سال پیش می‌رسیده. سنگ قبر ربوده شده نشانه‌های بسیاری از دوران خود به صورت نقش برجسته داشته و هنوز هم با وجود دستگیری دزدها به زادگاه خود برنگشته است. اهالی روستا دلیل آن را نمی‌دانند، نظرعلی سرایدار ۴۰ ساله هم نمی‌داند. او با زن ۲۷ ساله و چهار بچه‌اش در یکی از حجره‌های مجاور امامزاده زندگی می‌کند. سرایدار است با ماهی ۵۰ هزار تومان حقوق. بی‌توجه به همه زائران سمت چپ محوطه بارگاه را بیل می‌زند.

او هنوز هم با تعریف دزدیده شدن این سنگ قبر، دست به چانه می‌کشد و ابرو بالا می‌اندازد؛ «سنگ قبر از دل دیواری دراومده که دیوار اصلی بقعه امامزاده‌اس. من روبه‌روی صحن نشسته بودم. هنوز باورم نمی‌شه». نظرعلی قسم می‌خورد که «من بی‌تقصیرم» اما آخرین سرقت آن هم در روز حرام، روستائیان را به شدت نگران کرده است.

کاشی‌های غایب 

خاطرات تلخ اهالی از به یغما رفتن تکه‌های امامزاده، مظلومیت او را در نظرشان دوچندان کرده است و انگار تلخ‌ترین خاطرات و دل‌نگرانی آنهاست. زن سرایدار هر روز کاشی‌های سلجوقی را می‌شمارد. آمار دقیق آنها را دارد؛ «اینجا ۵۹ کاشی آبی فیروزه‌ای داره و بس». بقیه کاشی‌ها دزیده شده‌اند و کسی نمی‌داند دقیقا چند تا هستند اما به جای هر کاشی گچ سفید روی بنا کشیده‌اند؛ ۵۹ کاشی در حالی که اسناد و مدارک سازمان میراث فرهنگی نشان می‌دهد این بقعه، محراب کاشی‌کاری بسیار نفیسی به تاریخ ۶۶۳ هجری قمری اثر علی بن محمدابی‌طاهر را داشته که اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می‌شود و روی مزار سنگ قبری به شکل محراب با تاریخ ۷۵۰ هجری قمری وجود داشته که اکنون در موزه آرمیتاژ روسیه جای دارد.

روی این سنگ امضای دو نفر از افراد خاندان کاشی‌ساز معروف کاشان به عنوان سازنده بوده. اما این امامزاده از سالیان دور جای آشنایی برای سفرنامه‌نویسان بوده و گذارشان به اینجا افتاده است. دیولافوآ- محقق و مستشرق فرانسوی دوره قاجار- که شانس آن را داشته کاشی‌های امامزاده را ببیند، درباره آنها می‌نویسد: «کاشی‌های محراب که رنگ فلزی صیقلی دارند، پس از تعمیر ثانوی برای تزئین در آنجا به‌کار برده شده‌اند و برای به‌کار بردن آنها مجبور شدند که یک قسمت از تزئینات قدیمی را خراب کنند.

در اینجا ما به یک نکته اساسی تاریخی برمی‌خوریم که زمان ایجاد این کاشی‌های فلزی ـ زرین‌فام‌ـ را به طور دقیق معین می‌کند می‌توانیم بگوییم که هیچ‌جا کاشی‌هایی صاف‌تر و درخشنده‌تر از کاشی‌های امامزاده‌ یحیی پیدا نخواهد شد. این کاشی‌های فلزی‌رنگ سه دسته‌اند؛ دسته اول کمی زرد رنگند، دسته دوم رنگ فلزی برنج‌مانندی دارند و دسته سوم تیره‌تر و مانند مس قرمزند».

اما امروزه هیچ‌کدام از این کاشی‌ها وجود ندارد. کاشی‌های جدید، کاشی‌هایی هستند که در دوره قاجار به پیکر این بنا نصب شده‌اند، هرچند که متن کاشی‌های قجری هم به‌سرقت رفته است». این مورخ اما به داخل بنا راه پیدا می‌کند؛ «خوشبختانه از ورود ما ممانعت نکردند. بنای امامزاده‌ یحیی، قدیمی و چندین‌بار تعمیر شده است. این بنا در قرن دوازدهم میلادی در دوران سلطنت سلجوقیان برپا شده و در داخل آن، بنای مضلع و نوک‌تیزی است که از حیث شکل، مانند گنبد اتابک نخجوان است و در دوره غزنویان ساخته شده و خوب معلوم است که بنای تازه را با این بنای قدیمی هماهنگ کرده و ساختمان‌های قدیم و جدید را به هم متصل ساخته‌اند».

سرایدار امامزاده، نظرعلی، دیگر غریبی نمی‌کند، می‌گوید: «نگهبان سابق میراث ورامین که نامش سیفی بود، همیشه خاطره‌هایی از کار خود داشت. او قبل از انقلاب در مسجد جامع زندگی می‌کرد». نظرعلی ادامه می‌دهد: «سیفی می‌گفت چند سال پیش، چند توریست خارجی آمده بودند ورامین.

به من اصرار کردن که همه‌جا رو بهشون نشون بدم؛ از مسجد جامع گرفته تا برج علاءالدین، قلعه ایرج... ج. خلاصه، همه آثار ورامین رو معرفی کردم و نشون دادم اما یکی از آنها می‌گفت یکی رو ندیدیم؛ بنایی که یکی از کاشی‌های آن در موزه‌های خارجه است ... هر چقدر فکر کردم به نتیجه نرسیدم تا اینکه یکی نام یحیی را آورد». نظرعلی ادامه می‌دهد: «سیفی با توریست‌ها راهی کهنه‌گل می‌شه. وقتی به امامزاده می‌رسن، می‌بینن که سقف ترک خورده و داره می‌ریزه. یکی از توریست‌ها خیلی عصبانی و ناراحت می‌شه و می‌گه به یونسکو شکایت می‌کنه».خیلی از قدیمی‌های سازمان، پی‌گیری و توجه توریست‌ها را برای جلوگیری از تخریب این بنا در خاطر دارند.

از جمعه تا امروز

گذشته از سرقت‌ها، تغییرات معاصر بنای امامزاده هم، بخشی از خاطرات بسیاری از اهالی قدیمی‌ کهنه‌گل است. علی اکبر کنگرلو- پسر حاج محمد حسن کنگرلو- یکی از این قدیمی‌هاست که بسیاری از بخش‌های بقعه را که طی سال‌ها خراب شده، خوب به یاد دارد. کودکی او با امامزاده گره خورده. مادرش به دلیل اعتقاد قلبی به این حضرت، بسیاری از روزها او را به این امامزاده می‌آورده؛ «این بقعه هم مثل برج علاء‌الدین میدان اصلی ورامین، بدون حجره‌های کناری بود با چهار گوشه کنار محراب، سمت چپ هم جایی بود که شمع روشن می‌کردند.

نار آن هم راهی به زیرزمین بود که به سرداب می‌رسید و قبر اصلی امامزاده آنجا قرار داشت و جنازه مردمی که نذر می‌کردند بعد از مرگشان به قم، عتبات عالیات و سایر شهرهای مذهبی برده شوند، برای اینکه سالم بماند در این سرداب نگه‌داشته می‌شد. گاهی جنازه‌ها تا یک سال اینجا بودند بی‌اینکه فاسد شوند». علی‌اکبر ادامه می‌دهد؛ «قدیم‌ها وسیله حمل و نقل، تنها اسب و شتر بود که آن هم با هزار زحمت جور می‌شد؛ پس جنازه‌ها می‌ماندند تا اسباب رفت و آمد جور شود».

سرداب اکنون پرشده است. اولین سنگ قبر امامزاده هم در موزه آرمیتاژ سن‌پترزبورگ نگهداری می‌شود. علی‌اکبر ۶۰ ساله دور ضریح راه می‌رود، شاید مانند نیم قرن پیش؛ «ضریح قدیمی چوبی بود، مشبک و کنگره‌دار اما افسوس! موریانه گذاشت، عوضش کردند و حالا این ضریح را گذاشته‌اند». ضریح جنسی از آهن دارد با کنگره‌های ساده و رنگ سفید مایل به آبی. درون ضریح روی سنگ قبر امامزده، پارچه‌ای مشکی‌ای انداخته‌اند. دو دست آینه و شمعدان طلایی هم روبه‌روی هم قرار دارند با گلدان و گل مصنوعی. دیگر نه از سرداب خبری است، نه از جایگاه روشن کردن شمع. بخش عظیمی از دیوارها را هم گچ سفید کشیده‌اند.  

کف بقعه نیمی از سیمان است، نیمی موزائیک و نیمی خاک. رویش را فرش‌های قرمز خاک خورده پوشانده‌اند. علی‌اکبر می‌گوید: «بقعه دو در داشت؛ دری که ورودی بود و دری که از زائران از آن خارج می‌شدند. درهای آن هم اثر هنرمندانی بزرگ بود مثل درهای امام رضا(ع)». اکنون در خروجی مسدود شده و روی آن را با گچ سفید پوشانده‌اند، درهای آن هم دزدیده شده است. علی‌اکبر می‌گوید که «این درهای عتیقه در موزه‌های روسیه نگهداری می‌شوند».

اما صحت حرف‌های او کاملا مشخص نیست. بسیاری از گچ‌بری‌ها نابود شده اما هنوز هم حاشیه‌های هنرمندانه آنها باقی مانده است؛ گچ‌بری‌های برجسته‌ای که در هم فرو می‌روند و بر هم می‌آیند. سوره جمعه بر دیوارهای بقعه نوشته شده است. علی‌اکبر از شنیده‌های خود می‌گوید: «این گچ‌کارها روز جمعه کارشان را روی دیوارهای بقعه شروع کرده‌اند». نگاه کنید: «بسم الله آغاز سوره روی محراب قرار دارد.

بعد آیه‌ها دور تا دوره بقعه کار شده‌اند». علی‌اکبر بعد می‌رود سراغ آینه بزرگ قدیمی‌ای که روی کتابخانه چوبی کوچک امامزاده قرار دارد و آن‌را برمی‌دارد. در این قسمت، آخرین جمله از گچ‌بری‌ها که بیانگر زمان اتمام کار هنرمندان گچ‌کار است، حک شده؛ «۷۰۷ هجری قمری».

وقتی مغول‌ها خندیدند

تابلویی روی محراب بقعه نصب شده که روی آن نوشته است: «محمد (امامزاده یحیی) در این بنا مدفون است و نسب او به امام حسن (ع) می‌رسد که از مکه به ری آمده است». قرن‌ها پیش، ورامین در فلات مرکزی ایران، تنها یک شهر نبوده است؛ پناهگاه بسیاری از امامزاده‌ها و انسان‌های آزاده‌ای بوده که به مخالفت با حاکمان وقت قیام می‌کرده‌اند. آنها به دلیل موقعیت جغرافیایی این شهر دیرینه به آن پناه می‌بردند.

قدیم‌ها، گستره ورامین از جنوب به دریاچه نمک و از مغرب به حسن‌آباد قم و از شمال به دامنه‌های جنوبی البرز و از شرق به گرمسار (خوارسابق) می‌رسید. کمتر حکمرانی پایان این مسیر پر پیچ و خم را ادامه زندگی تعبیر می‌کرد». با این حال، این سفر از مکه به ری سرنوشت امامزاده را تغییر نمی‌دهد و امامزاده با فرمان حاکم ملک ری در میدان کهنه‌گل به شهادت می‌رسد، تا اینکه ابومحمد الحسن بن المرتضی بن حسین محمد بن الحسن بن ابی زید، بانی احداث این بنا بر پیکر امامزاده می‌شود.

اکنون پس از قرن‌ها زائران بسیاری از مرکز شهر برای ادای ارادت و دوستی خود به پابوس امامزاده می‌آیند، دو بنای منحصر به فردی که هنوز در برابر گذر زمان سر خم نکرده؛ «زمانی که قوم مغول به این خاک حمله‌ور شدند، همه بناهای ما را آتش زدند و ویران کردند. پدربزرگ‌های ما می‌گفتند ۴۰ بنا همچون برج طغرل داشتیم که مغول‌ها ویرانه کردند.

آنها تنها نتوانستند به تخریب چند بنای نادر دست بزنند. بقعه امامزاده یحیی یکی از آنهاست. مغول‌ها در میان آتش و خون می‌خندیدند و می‌گفتند بگذارید این بناها بمانند که ایرانیان هزاران سال بسوزند از اینکه دیگر این آثار را ندارند. حالا ما می‌سوزیم!».

این باور همه کهنه‌گلی‌ها و  ورامینی‌های آشنا به تاریخ است. بیشتر آنها می‌گویند: «خیلی هم دور نیست. مغول‌ها بر ری و ورامین تاختند و تخریب کردند و کشتند. صدای خنده‌هایشان هنوز هم می‌آید». به آسمان خیره می‌شویم، آن همه آتش را حس می‌کنیم و صدای بر هم خوردن تیرآهن‌های اسکلت آپارتمان‌های جدید را وقتی که کامیون قرمز رنگ دارد تخلیه‌شان می‌کند، می‌شنویم.

دل کندن از حضرت

کهنه‌گل، کم کم دارد تاریک می‌شود. محوطه امامزاده چراغی ندارد. زنان و مردان بسیاری در این فضا به سوی امامزاده می‌آیند، بالای سر عزیزانشان شمع روشن می‌کنند، نذری می‌دهند، روضه می‌خوانند و دعا می‌کنند. باد در میان درختان می‌پیچد و زمزمه دعاها بلند می‌شود.

بیشتر ساکنان روستا آمده‌اند؛ ساکنانی که اصل و ریشه بیشتر آنها به مهاجران دوران جنگ ایران و روسیه می‌رسد؛ یعنی طایفه کنگرلو. این طایفه بنا به دلایل نامعلوم از سمت آذربایجان رانده شده و به این سرزمین آمده و هرگز نرفته‌اند. گفته می‌شود کنگرلوها گرد بقعه خانه‌های خود را ساختند و از آن زمان تاکنون، زندگی و مرگ آنها با امامزاده گره خورده است، همچنان که امروز.

بسیاری از کنگرلوها در این بارگاه دفن شده‌اند. نور به آرامی می‌رود. پلاکاردها و پارچه نوشته‌های سپید و سبزی که روی دیوارهای تاریخی میخکوب شده‌اند و برنامه‌های زیارت عاشورا برای روزهای پنجشنبه و چهارشنبه را اعلام می‌کنند، خود به خود کمرنگ می‌شوند.

هرچند این نور کم بی‌مزیت هم نیست؛ زخم‌های پیکر بنای ایلخانی کمتر دیده می‌شوند و ستون‌هایش که رو به فروریزی‌اند، در تاریکی فرو می‌روند. تنها انعکاس نور سبز ضریح است که ورودی بنا را روشن می‌کند؛ یادآور ورودی‌ای که روزگاری طاق داشته است و ناصرالدین شاه که فرمان داد ویرانش کنند. حالا دیگر آن طاق‌ها نیستند و شکوهی که می‌توانستند تداعی کنند، نابود شده است. هوا را غم می‌گیرد.

بالا و بالاتر، از دور تمام روستا انگار دور امامزاده حلقه زده‌اند؛ دور و دورتر. دل کندن از آستان حضرت سخت است. دل کندن از بقعه‌ای کوچک که چون گنجی بی‌انتها از عشق و هنر در دل روستا نشسته، سخت است...؛ جدا شدن از ابدیتی از انسانیت و معنویت که در بند بند بنای ساخته به دست هنرمندان جریان دارد. 

کد خبر 761460 منبع: سرزمین من برچسب‌ها سفر - گردشگری فرهنگ - میراث فرهنگی امامزاده معماری

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: سفر گردشگری فرهنگ میراث فرهنگی امامزاده معماری امامزاده یحیی ادامه می دهد هجری قمری سنگ قبرها شده اند امام حسن علی اکبر قدیمی ها مغول ها هنوز هم سنگ قبر کاشی ها کهنه گل بن علی حسن بن روی آن قرن ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۸۶۶۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد

فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»


نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

بیشتر بخوانید:

نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمی‌پروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561

دیگر خبرها

  • رشته‌ها و سطوح برگزاری المپیاد ورزش‌های فناورانه دانشجویی اعلام شد
  • رشته‌ها و سطوح المپیاد ورزش‌های فناورانه دانشجویی اعلام شد
  • اهداء تخته فرش به بقعه متبرکه امامزاده شاه محمد بخش اسیر
  • ویدئویی شگفت‌انگیز از صدای جوجه تیغی که شبیه گریه نوزاد است
  • اجرای پویش کاشی حرم در لرستان
  • کدام تیم قهرمان یورو 2024 می شود؟ نتیجه 10 هزار شبیه سازی با کامپیوتر!
  • بومی سازی تجهیزات الکترونیکی در صنعت دریا
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • سیل به مزار امامزاده سیدعلی (ع) رسید / تخلیه آبگرفتگی صحن مزار